الینا عزیزمالینا عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره
سینا عزیزمسینا عزیزم، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

الـیـنـا مـلکه شـهرعـشق

روزانه های شیرین 8

  سلام به دوستای گلمون وسلام به عسلک خودم  اینروزا هم که دیگه الینا جونیمون بدجور عاشق عروسکاش شده و خوشبختانه با این که دیر شروع کردی ولی جای بسی شکره این ارتباط برقرار کردن  آخه یه طورایی توپ و وسایلای خونه جذبت کرده بود ولی این اواخر دیگه با ساراجونو  پیشی جونو بقیه عروسکات دوست شدی و همیشه هم میخوای که هر کاری میکنی تورو ببینن و میاریشون کنار خودت  اینجا هم نهارتو خوردی و میخواستی بخوابی که پیشی جون رو هم آوردی     دیدی دارم ازت عکس میگیرم پشتتو کردی   منم که از رو نرفتمو اومدم اینور  باز یه شیوه جدید الینایی  درست دوسه روزه که ا...
15 دی 1392

دلایل بدغذایی کودکان و راهکارهای اصلاح آن

اگر کودکتان به شدت بدغذاست یا غذا نمی خورد، و همچنین با راهکارهای فوق، تغییری در او حاصل نشد، باید او را نزد متخصص کودک یا کارشناس تغذیه ببرید؛ پس از بررسی های لازم و رد احتمالات جسمی، در صورت نیاز، نزد روان شناس نیز ببرید.....ادامه مطب... تصور ذهنی ما درباره کودکان این است که همه آنها به طور ذاتی و طبیعی باید به غذا خوردن علاقه داشته باشند و زمانی که گرسنه شوند به راحتی سر سفره یا میز بنشینند تا غذایشان را بخورند اما حقیقت این است که برخی از کودکان برای این که به اندازه ای کافی غذا بخورند. نیاز به کمک والدین دارند. در واقع مشکل تغذیه و بدغذایی کودکان، مشکل شایع و نگران کننده ای برای والدین است. در این مقاله قصد داریم شما را از مهم تری...
7 دی 1392

حسسسسسس

سلام به دختر عزیزم که با اومدنش باعث شد حس مادرانه یا بهتر بگم حس عاشقانه یک مادر در من زنده بشه  نمی گم قبل از تو فرشته عزیز عشق کسی در دلم نبوده و یا کسی رو به شدت دوست نداشتم نه من قبل از تو فرشته نازنین عاشق خانواده ام و بعدشم عاشق همسرم بودم  اما این عشقی که میگم عشق به بچه ها بوده که اصلا نداشتمش یعنی اصلللللللللللللللللللللاً نا  وای خدایا نمی دونم چرا اینطوری بودم اصلا از بچه ها خوشم نمی یومد هیییییییییییییچ حسسسسی نسبت بهشون نداشتم اصلا نمی فهمیدمشون وقتی الان فکر میکنم باورم نمیشه که من یه همچین حسی داشتم چرا از این فرشته های ناز معصوم اینقدر فراری بودمو درکشون نمی کردم ..... نمی دونم ؟؟ وقتی ق...
5 دی 1392

روزانه های شیرین 7

سلام به دخترک شیرین زبونمون عسل خانوم این روزا دیگه اینقده شیرین زبون شده که حد نداره و همش باعث خنده و یا شایدم متعجب شدن من و بابایی میشه تعداشون خیلی زیاده و الان حضور ذهن ندارم واسه ثبتش ولی دوتا از شیرینی هاش بدجور دل من و بابایی رو برده  یکی اینکه یه چند وقت پیش باباجونی جلوی تلویزیون دراز کشیده بود به من که یه خورده فاصله داشتم گفت همون کنترل رو میدی منم به سمت بابایی رو زمین کشیدم و گفتم پیش شما دیدم که خیلی متعجب نگاهم کردی ولی متوجه نشدم که قراره چه اتفاقی بیوفته نگو خانوم این عمل رو ضبطش کرده چه جورم از اون روز هر وقت بهت میگم الینا جونی فلان چیز رو میدی بهم میری سریع میاری و از چند قدمی من خم میشی و میکشی به...
3 دی 1392

شب یلدا و عادات و رسوم ما ایرانیان

سلام دختر عزیزم  امروز 28 آذر و کمتر از سه روز دیگه به آغاز زمستان نمونده ما ایرانیان از اون قدیم قدیما شب آخر پاییز رو که فرداش شروع زمستانه رو دور هم جمع میشیم و کلی خوردنی های خوشمزه و میوه میخوریم سعی میکنیم شب به یاد موندی رو در کنار هم داشته باشیم تاریخچه اونشب رو از ویکی پدیا داشتم میخوندم که یه قسمتاییش جالب بود میذارم اینجا تا تو هم بهتر متوجه شی                         ایرانیان نزدیک به چند هزار سال است که شب یلدا آخرین شب پاییز را که درازترین و تاریکترین شب در طول سال است تا سپیده دم بیدار می‌مانند و در کنار یکدیگر خود را سرگرم می&...
28 آذر 1392

28 ماهگیت مبارک عسلم

من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟ پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم تنهاییت برای من  غصه هایت برای من  همه بغضها و اشكهایت برای من  بخند برایم بخند آنقدر بلند تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را  صدای همیشه خوب بودنت را                                                                               ...
25 آذر 1392

روزانه های شیرین 6

سلام به دوستای گلم  و سلام به عزیزان  دلم.  وای خواهر راستی راستی عیال بار شدیم دیگه باید از این به بعد دوتا سلام بدم یکی به دخمل نازم یکی هم به فندق کوچولو انشاا...هفته آینده قراره برم پیش دکتری که قبلا واسه الینا میرفتم خیلی خوب بود و ازش راضییم      حالا میریم سراغ روزانه های شیرین و پر پیمون این دفعه     عروسکاتو انداختم توی ماشین بشوره خیلی با تعجب نگاه میکردی و خوشت اومده بود رفتی هر چی اسباب بازی داشتی آوردی گفتی اینارو هم بشور   بریم ادامه مطلب لطفاً  دخملمون دیگه قدش داره رشید میشه و میتونه در باز کنه و بره بیرون وای وای  دیگه...
25 آذر 1392

هرچه باشی دوست دارم

چه بگویم از دلم ، چه بگویم از این روزها ، هر چه بگویم ، این تکرار لحظه های با تو بودن را دوست دارم گذشت و دلم عاشق شد ، بیشتر گذشت و دلم دیوانه ات شد من این دیوانگی را دوست دارم چونکه تو را دارم ، چون به عشق تو بی قرارم، به عشق تو اینجا مثل یک پرنده ی گرفتارم من این شب زنده داری را دوست دارم من این پریشانی را دوست دارم بغض آسمان دلتنگی را دوست دارم هر چه با دلم بازی کنی ، من این بازی را دوست دارم مرا در به در کوچه پس کوچه های دلت کردی ، من این در به دری را دوست دارم مرا نرجان از شکستنت ، بهانه هم بگیری برایم ، بهانه هایت را دوست دارم من این اشکهایی که میریزد از چشمانم را دوست دارم ، تو یک سو با...
19 آذر 1392

محرک شادی

سلام به دوستای مهربونم از اینکه تو این مدت این اتفاق باعث ناراحتیتون شد شرمنده و از دلگرمیهاتون ممنون  دیگه صلاح ما هم همین بود که کوچولومون تا این مدت فقط پیشمون باشه فقط همینو میتونم بگم که با حضورش خیلی خوشحال بودم و در طول این مدت خاطره هایی خوب ازخودش واسمون به یادگار گذاشت    و سلام  به خانوم ملوس خودم که تو این مدت تنها امید به زود بازگشتنمون تو اون شرایط سخت فقط فقط الینای نازمون بود اگر تو نبودی بهاین زودیا مامان حالش خوب نمیشد اصلا حال عکس برداشتن تو اون روزای سخت رو نداشتم اگرم شیرین کاری میکردی فقط فقط میخواستم ببینم و لذتشو ببرم و در آغوشت میگرفتم و خدارو از بابت داشتنت شکر تا اینکه یه چندروز پ...
15 آذر 1392

کوچولوی نازنینم خدانگهدار

کوچولوی نازنینم  فندق کوچولویی رو که سه ماهه باردار بودم   یکشنبه هفته پیش 92/9/3 رفت پیش خدا    فعلا یه مدتی حال اومدن به اینجا رو ندارم .بای      پ ن : سلام به دوستای ناز و مهربونم انشاا... که حال همتون و کوچولوهای نازتون خوبه راستش یه تعداد از پیامهای دوستان رو که دیدم واقعا از ناراحت شدنشون ناراحت شدم من هدفم از گذاشتن این پست جهت اطلاع بوده و اینکه فعلا اون شور و اشتیاق واسه اینجا اومدن رو ندارم  نه اینکه خواسته باشم خدایی نکرده ناراحتتون کنم  مطمئناً صلاحمون در این بوده (جمله ای که این روزا فقط آرومم میکنه ) واسم دعا کنید تا با اشتیاق و پر انرژی تر از قبل برگردم&nbs...
9 آذر 1392