الینا عزیزمالینا عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره
سینا عزیزمسینا عزیزم، تا این لحظه: 9 سال و 27 روز سن داره

الـیـنـا مـلکه شـهرعـشق

محرک شادی

1392/9/15 21:29
437 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دوستای مهربونم

از اینکه تو این مدت این اتفاق باعث ناراحتیتون شد شرمنده و از دلگرمیهاتون ممنون 

دیگه صلاح ما هم همین بود که کوچولومون تا این مدت فقط پیشمون باشه فقط همینو میتونم بگم که با حضورش خیلی خوشحال بودم و در طول این مدت خاطره هایی خوب ازخودش واسمون به یادگار گذاشت خیال باطل قلب

و سلام  به خانوم ملوس خودم که تو این مدت تنها امید به زود بازگشتنمون تو اون شرایط سخت فقط فقط الینای نازمون بود اگر تو نبودی بهاین زودیا مامان حالش خوب نمیشدقلب

اصلا حال عکس برداشتن تو اون روزای سخت رو نداشتم اگرم شیرین کاری میکردی فقط فقط میخواستم ببینم و لذتشو ببرم و در آغوشت میگرفتم و خدارو از بابت داشتنت شکر تا اینکه یه چندروز پیش کاری کردی که دلم دیگه نیومد ثبتش نکنم 

داشتم استراحت میکردم که اومدی پیشم و گفتی چادر بده گفتم واسه چی میخوای گفتی میخوام الله اکبر کنم یادم اومد همون پارچه چادریت رو که مامان جون تو سیسمونی واست گذاشته بودرو بهت بدم چون چند روز قبلش صحبتش بود که مامانم بدوزش دیدم خودت رفتی سجاده رو برداشتی و پهن کردی

خلاصه پارچه چادریت رو بهت دادم کلی خوشحال شدی و رفتی سراغ نماز خوندن

  

 قبول باشه عسلمبغل

 بهت گفتم هر کاری خواستی بکنی روی روفرشی انجام بدی دیگه نمازتم اونجا میخونی عسلییییمژه

 پنجشنبه یه برف ذلنشین اومد منم که تو این مدت خسته شده بودم از تو خونه بودن شال وکلاه کردیم با هم ساعتای 9 زدیم بیرون پارکای اطراف کلی خوشحال بودی و منم هوایی تازه کردم حالم خیلی بهتر شد 

 

 رو کفشت برف رفته بود تعجب کردی و فکر میکردی کثیف شده همین که راه رفتی برفا پاک شد خوشحال شدی و گفتی مامان تمیز شدخوشمزه

 

 

 

 

 کلاه رو اصلا دوست نداری و مکافاتی داریم همش میخوای برداری چون با مخالفت ما روبرو میشی اینطوری میکنی و میکشی  عقب

 

 تو این روزای سخت تنها محرک شادیمون تو بودی با وجود تو بود که من وباباجون تونستیم این اتفاق رو بپذیریم و حالمون زود خوب شه ممنون که پیشمونی 

از خدا میخوام همیشه سالم و شاد باشی  

تا از بودن در کنار هم روزهای شیرینی داشته باشیم 

آمین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

مامان مهبد كوچولو
16 آذر 92 8:49
سلام عزيزم ، خيلي خوشحالم كه حالت بهتره و تونستي با محرك شاديتون با اين قضيه كنار بياي . عزيزم خيلي متاسف شدم كه پست قبليتو خوندم ولي مطمئنم كه خدا يه خير و صلاحي رو توش گذاشته و يه صبر و استقامتي هم بهت ميده . دوستتون دارم رمز رو هم برات خصوصي فرستادم
مامان الینا جونی
پاسخ
سلام مهدیه جون ممنون آره همینطوره برام خیلی سخت بود وقتی بهش فکرمیکردم ولی دیگه کاریش نمیشد کرد صلاح دراین بوده
مامان نیایش و نازنین
16 آذر 92 9:30
سلام خدا رو شکر که حالتون بهتره .
مامان الینا جونی
پاسخ
سلام عزیزم ممنون
اكرم مامان رها
16 آذر 92 11:39
سلام دوستم يه دنيا خوشحالم كه حالت خوب شده انشا.... روزهاي خوبي در انتظار شما و خانواده مهربانتون هست
مامان الینا جونی
پاسخ
سلام گلم ممنون انشاا...
اعظم
16 آذر 92 11:58
سلام عزیزکحدا رو شکر روبراهی و بهتر شدی . میبینم جای شما هم برف اومده .پس همراهیم در برف بازی. خدا نماز الینا جونم قبول کنه ماشا.. دیگه خانوم شده .عکسش که کلاهشو کشیده عقب و خوشگله مثل خودش . همیشه شاد باشید فاطمه جونم
مامان الینا جونی
پاسخ
سلام اعظم جونم ممننون آره میشه گفت اینم یه محرکی بود تا با الینا جونی بزنیم بیرون خیلی خوب بود عسلمم کلی خوشحال شد آخه این چندروز واسه الیناجونمم سخت گذشت وتفریحی نداشت اره حتما قبوله آره اکثراوقات بیرون اینشکلیه
مادر منتظر
16 آذر 92 13:59
سلام دوست خوب و مهربونم لطفا اگه تونستی هر چه زودتر به وبلاگم بیا.
مامان الینا جونی
پاسخ
سلام گلم چشم
نفیسه
16 آذر 92 16:57
امیدوارم همیشه در برابر مشکلات همین اندازه قوی باشی . من که بچه اولم اینجوری شد از بین رفتم یعنی می خام بگم درکت میکنم . اما تفاوت من با تو این بود که من یک الینا زیبا و مهربون کنارم نبود. همیشه شاد باشین
مامان الینا جونی
پاسخ
ممنون گلم جدی عزیزم چه کشیدی آره میگم بیشترین کسی که به روحیه من کمک کرد وجود الیناجونیم بود انشاا... که یه فرشته ناز هم بزودی میادپیشت و روزهای خوبی دارید
بابا
16 آذر 92 17:21
پست بسیار بسیار زیباییی بود ممنون
مامان الینا جونی
پاسخ
خواهش میکنم همسری
مامان الینا
16 آذر 92 19:43
سلام عزیزم.من و شما دوست مشترک مامان لی لی هستیم .حتما خبر داری آوا جونم چی شده.تنها چیزی که آرومم کرد این بود که یه ختم 14 هزار صلوات واسش نذر کنیم.هر چند تایی که می تونی بخونی رو بیا تو وبم و بهم بگو.ممنون
مامان الینا جونی
پاسخ
سلام گلم ممنون از کارقشنگت حتما میام پیشت عزیزم.انشاا... که زود خوب میشه
مامان نوژاجونی
17 آذر 92 10:44
عزیزم خداروشکر که با شرایط کنار اومدی والیناجونم هم با کاراش وشیرین زبونیهاش مطمئنا نزاشته مامانش زیاد غمگین باشه. پس شماهم 5شنبه برف داشتید وای خوشبحالتون که زدید بیرون و الیناجونم دلی از عزا دراورده.عکس آخریشو خیلی دوست دارم
مامان الینا جونی
پاسخ
ممنون عزیزم آره راستش زیاد غم وغصه رو دوست ندارم بالاخره اتفاقی بوده که افتاده و کاریش هم نمیشه کرد . آره عزیزدلم اینروزا خیلی واسش سخت گذشت دیگه گفتم واسه دخملی هم که شده باید زودی روبه راه بشم ورفتیم قدم زدن
مامان لي لي
17 آذر 92 22:49
سلام نميدونم چي بگم فقط مرسي واقعاً مرسي نميتونم اشك هام رو كنترل كنم نميتونم جبران كنم ممنون كه شفاعت أواي من و خواستي ممنون از نذر و نيازات ممنون دلم پوسيد خيلي دلتنگ بودم مرسي الهي فدات شم
مامان الینا جونی
پاسخ
سلامممم عزیزم خداروشکررررر واقعا روزهای سختی رو پشت سرگذاشتی همش فکرم پیشت بود و میگفتم خدایا کمکش کن و بهش صبر بده خیلی خوشحالم عزیزم از خوشحالیت
مامان لي لي
18 آذر 92 4:42
يه نصيحت دوستانه: نگاهي رو باور كن كه وقتي ازش دور شدي منتظرت بمونه درست مثل نگاه خودت كه منتظر من و اوايي موند........ دوستت دارم💓
مامان الینا جونی
پاسخ
فدای دوست عزیزم
مامان لي لي
18 آذر 92 6:59
مرسي گلم خدا إلينا جون و برات نگه داره.... از ديدن روي ماهت هم خوشحالم..... أعظم جون و دوستاش واقعاً حرف ندارن😘
مامان الینا جونی
پاسخ
ممنون عزیزم خدا آوایی رو هم واست حفظ کنه و دیگه این روزهارونبینی
مامان لي لي
18 آذر 92 7:40
خلوت زندگي ام را به تو تقديم ميكنم كه خلوت خودت را به من داده اي........ تنهايي خودم را به تو ميدهم چون قسمتي از تنهايي خودت را به من داده اي.....
خاله فرزانه
18 آذر 92 10:17
وایییی!به فکر عبادت افتادی خاله جون؟! ماشالا خاله جون..
مامان الینا جونی
پاسخ
آره خاله جون نماز خوندن رودوست دارم بوس به خاله جون خودممم
نفیسه
18 آذر 92 14:56
اگه دوست داشتی جواب بده واسه حس نزدیکی میپرسم چند سالته؟ کدوم شهر زندگی میکنین؟
مامان الینا جونی
پاسخ
عزیزم چرا نمیتونم بیام وبت میشه یه کاری کنی مشکل حل شه؟؟ به کسی نگی 31 مشهد
مرجان مامان آران و باران
18 آذر 92 16:37
خدارو شکر که بهتر شدی عزیزممممممم قربونت برم با این نماز خوندنت قبول باشه راستی عزیزم در مورد سوالت من بی حس شدم کمر درد نداشتم اصلا چه سر اران چه باران ولی سر باران سر درد خیلی بدی گرفتم
مامان الینا جونی
پاسخ
ممنون عزیزم قبول حق خاله جون آهان ممنون پس بی حسی از بیهوشی فکرمیکنم خیلی بهتر باشه بازم ممنونمرجان جون
سارا مامانی شیدا
20 آذر 92 21:25
قربون این دختر نماز خون آفرین خانم خانمای خوشگل
مامان الینا جونی
پاسخ
ممنون خاله جون
مامان ستیا نفس
28 آذر 92 11:23
سلام عزیزم واقعا ناراحت شدمنمی دونم چی بگم امیدوارم که الان حالت خوب باشه و با وجود الینای نازنینم فراموش کرده باشی ماشالله به این دخمل طلا که حتی اخم کردنشم قشنگه
مامان الینا جونی
پاسخ
سلام خانومی شرمنده عزیزم آره دیگه خیلی واسم سخت بود ولی با وجود دخمل گلم خیلی راحتر تونستم کنار بیام با قضیه آره عسلم ببوس ستیاجونو
الهه مامان روشا جون
9 بهمن 92 0:26
فطمه جون من این خبر بد رو تو وبلاگ اعظم جون خوندم خیلی شوکه شدم.از اون روز هر چی میومدم وبتون برام باز نمیشد حتی برای اعظم جونم نوشتم که وبشون باز نمیشه.آخرا گفتم کاش بهش بگم بهتون بگه نگرانتونم که فکر تلگراف اومد تو ذهنم. ایشالا هر چی خیره واستون پیش بیاد.
مامان الینا جونی
پاسخ
الهی عزیزم ممنون از همدردیت و شرمنده از این که ناراحتت کردم ولی آره دیگه هر چی صلاح خداست دیگه سعی میکنم بش فکر نکنم