حسسسسسس
سلام به دختر عزیزم که با اومدنش باعث شد حس مادرانه یا بهتر بگم حس عاشقانه یک مادر در من زنده بشه
نمی گم قبل از تو فرشته عزیز عشق کسی در دلم نبوده و یا کسی رو به شدت دوست نداشتم نه من قبل از تو فرشته نازنین عاشق خانواده ام و بعدشم عاشق همسرم بودم
اما این عشقی که میگم عشق به بچه ها بوده که اصلا نداشتمش یعنی اصلللللللللللللللللللللاً نا
وای خدایا نمی دونم چرا اینطوری بودم اصلا از بچه ها خوشم نمی یومد هیییییییییییییچ حسسسسی نسبت بهشون نداشتم اصلا نمی فهمیدمشون وقتی الان فکر میکنم باورم نمیشه که من یه همچین حسی داشتم
چرا از این فرشته های ناز معصوم اینقدر فراری بودمو درکشون نمی کردم ..... نمی دونم ؟؟
وقتی قبل از تو با باباجون در این مورد صحبت میکردم و میگفتم که اصلا از بچه ها خوشم نمیاد اولش یه حسی بدی بهش دست میداد ولی بعداً گفت شاید چون تو اطرافیان نزدیک بچه ای نداشتین حسی نداری من که شخصا بجه هارو خیلی دوست دارم و همینجوریش بچه های برادرا و خواهرام روخیلیییی دوست دارم چه برسه بچه خودمونو
ولی من... دریغ از یک حسسسسسس
وای کافی بود یه بچه زیر یکسال تو یه جمع عمومی گریییییییه میکرد
اوه اوه تو دلمممممممم چنان غررررررررر میزدم که نگوووووو
الان که یادم میاد خندم میگیره
واییییییییی چشه این ... واسه چی ساکت نمیشه ... یکی نیست به این مامانش بگه تو که بچت گریه میکنه واسه چی میاریش اینجاها... بشین تو خونت دیگه .... وایییییییییی سرم درد گرفت ... اگه تا چند دقیقه دیگه ساکت نشه من میرم بیرون ....................
حسم بعد از فرشته نازنینم
وای عزیزم چی شده ..... جاااااانمممممممم عزیزم... خدایا زودی مشکلش حل شه ....
یام که نق زدن بچه های سنین خودت
واییییییییییی چشه این... واسه چی انقدر وووول میخوره بشین سرجات دیگه
چقدر لووووسه این بچه نیگاش کن
آخ اگه دست من بودی تو میدونستم چطور ادبت کنم
نچ نچ چه مامانی از پس یه بچه برنمیاد...
نیگاش کن چی داره فیلمش میکنه یه ذره بچه
یام که دیگه از شدت حرص رومو میکردم اونور تا حرکاتشو نبینم
اما حالا
الهی عزیزم حوصله اش سر رفته
ببینم تو کیفم چیزی هست بدم بهش سرگرم شه
بنده خدا مامانش... حتما الان داره حرص میخوره که الهی بچم خسته شده دیگه حق داره
تو دلم میگم خداکنه یکم دیگه تحمل کنه زودی حل شه مشکلش
حالا دیدی عزیزم وجود تو چقدر با ارزشه که روحیه و حس مامانی رو نسبت به خودتون زمین تا آسمون تغییر دادی واقعا این حسهایی که اینجا ثبت شده هیچی جز واقعیت نبوده و نیست بعضی از اطرافیانم میگفتن واییییی تو اصلا نباید ازدواج کنی یام که اگه ازدواج کردی نباید اصلا بچه دار شی بیچاره اون بچه
اما حالا با گذشت دوسال و 4 ماه و 15 روز به اضافه 9 ماه انتظار شیرین
اقرار میکنم که من دیگه اون شخص اول نیستم
من یک مامانم
یک مامان عاشقققق
تقدیم به تمام مادران عاشقققققققققق