الینا عزیزمالینا عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره
سینا عزیزمسینا عزیزم، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

الـیـنـا مـلکه شـهرعـشق

روزهای شیرین پایان سال

سلام به دختر عزیز و دوست داشتنی خودم  این روزها دیگه روزهای آخر ساله 91 و کم کم داریم به روزهای خوب سال 92 نزدیک میشیم .. همیشه روزهای خوبی رو داریم تو این آخر سالی آخه 20 اسفند تولد باباجون بود  و کم کم رفتن به استقبال سال جدید( خونه تکونی .. خرید .. چیدن سفره هفت سین ..) و این پست هم دیگه میشه پست آخر شما در سال 91   20 اسفند تولد باباجون              نمی دونین از وجودتون چقدر آرامش میگیرم و چقدر افتخار میکنم از حضورتون    خدا رو به خاطر داشتنتون هزاران بار شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکــــــر  همسر عزیزم  تو...
28 اسفند 1391

تبریک سال نو

  یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبرالیل و النهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال                        حلول سال نو و بهار پرطراوت را که نشانه قدرت لایزال الهی و تجدید حیات طبیعت  می باشد  رابه تمامی عزیزان تبریک و تهنیت عرض نموده و سالی سرشار از برکت  و معنویت  را ازدرگاه خداوند متعال و سبحان برای شماعزیزان مسئلت مینماییم     ...
28 اسفند 1391

الینا در قالب تصویر

برفی که الینا برای اولین بار حسش کرد         و دومین تجربه روزهای برفی               دخترم تو عروسکاش عاشق پت و مت                         یه قاب عکس بهاری ... پیشاپیش دومین بهار زندگیت مبارک عزیزم                                                           قوبونه اون چششششات   &nb...
19 اسفند 1391

خواسته های مادرانه

  ازت میخواهم   ازت میخوام در هر حالی که هستی خدا رو به یاد داشته باشی ،مطمِن باش بهترین آرامش دهنده است و با یاد او هیچوقت احساس تنهایی نمی کنی .   ازت میخوام با صفا با طراوت و شاد بشاش باشی  که دیگران از معا شرت با تولذت ببرند انرژی بگیرند .   ازت میخوام سعی کنی از خستگی و کسالت به دور باشی چون کافیه باهاشون رفیق بشی اونوقته که بعد از یه مدتی احساس میکنی دیگه نیستی .   ازت میخوام راسخ باشی  درکارهایی که یه احساسی بهت میگه نه ! سخته ! تو نمی تونی !!   ازت میخوام وقتی احساس میکنی تصمیمی که گرفتی درسته حتما تصمیمت رو با مشورت قطعی کنی .   ازت میخوام به ...
16 اسفند 1391

استقلال طلبی

سلام عزییییییییز دل مامان و بابا امروز مامان اومده با کلی عکس از شما دخمل ناز که نشون دهنده اینه  چقدر ماشاا... داری روز به روز مستقل میشی و سعی  و تلاش میکنی که به خودت و ما ثابت کنی دیگه داری بزرگ میشی ... آفرین دختر گلم وقتی میبینم سعی میکنی خودت قاشقتو دست بگیری و غذاتو بخوری وقتی آب میخوای استکان آب رو از دستم میگیری و خودت آب رومیخوری هر چند اوایل سریع استکان و شیب میکردی و زیاد میرفت تو گلوت و سرفه میکردی ولی باز هم اصرار داشتی که از عهده اش بر میای اما این دفعه با احتیاط بیشتر آفــــــرین تازگی هام که سخت داری تلاش میکنی که لباساتو خودت تنت کنی اول از جوراب شروع کردی حالام که بدجوری گیر دادی به شلوارچنان جدی این کار و م...
13 اسفند 1391

دیدار دوستان و اندار احوالات فرشته ام

دوستان من مثل گندمند: یک دنیا برکت و نعمت .نبودنشان قحطی و گرسنگی است و من چه خوشبختم که خوشه های طلایی گندم در اطرافم موج  میزند مهربانیتان را قدر میدانم و آنرا در سیلوی جان نگهداری خواهم کرد . دختر عزیزم اگه دوست خوب داشته باشی مثل این میمونه که یه خواهر داری ... خواهر هم میدونی که چقدر داشتنش نعمته و خدا رو شکر این نعمت خیلی خیلی  شامل حالم شده  اینکه سه تا خواهر گل و دوست داشتنی دارم و دوستان گل و مهربون و با محبتی دارم که  از این بابت به خودم می  بالم .سعی کن تو هم دوستان خوبی رو انتخاب کنی و همیشه با هم باشید. و در هر حالی مهرتون و محبتتون شامل حال هم باشه انوقته که   هیچ وقت احساس تنهای...
6 اسفند 1391

دوستانی همچون گل

سلام یه سلام گرم به تمام دوستان وبلاگی که تو این مدت سه ماهه کم لطفی منو نادیده گرفتید و با اینکه فقط به جواب دادن کوتاه نظرهای مهربونتون بسنده کردم و نمی تونستم یا یه طورایی برام مقدور نبود بیام و از فرشته های نازتون خبری بگیرم و احوالپرستون باشم بی دریغ  و با اون دل مهربونتون و صفای وجودتون خاطرات شرین دخترم رو با نـــظرهای گــــــرم و  دلچسبتون شیرین تر کردید... هیچ وقت فکر نمی کردم بتونم تو این دنیای مجازی دوستهای گلی رو پیدا کنم که لطفشون بی دریغه و محبتشون سرشار . از هـــــمتون ممنونم و روی گلتونو میبوسم انشاا... به همین زودی میام سراغ وبـــــهای  فرشته های نا...
27 بهمن 1391

18 ماهگیه پر شور عسلم

سلام عزیز دل مامان مامان اومده با یه عالمه عکس خاطره از شیرین کاریها و شیطونیهات تو این مدت مامانی سخت درگیر امتحانا بود و شما هم تا تونستی شیطونی کردی و مامان رو درک نکردی البته طبیعیه من هم سعی میکردم مواقع خوابت  برم سراغ درس آخرشبها تا ساعتهای 1و 2 یام صبحا از 5 یا 6 تا موقعی که منو میخواستی واسه شیربالاخره خدارو شکر گذشت واز نمره هام هم راضی هستم. خب حالابریم سراغ شیرین کاریهات یا شیطنتات؟؟ اول ازشیطونی هات میگم: بازهم مثل همیشه مشغول یه کاری بودم که باز صدایی ازت چند دقیقه ای نشنیدم گفتم معلوم نیست سرگرم چه خرابکاری هستی اومدم تو اتاق و دیدیم از صندلی رفتی بالاو  رو میز نشستی و جا مدادی رو باز کردی و سرگرم خط کشیدن ...
21 بهمن 1391

او کسی است که مرا پشت در نمیگذارد!

داستانکی از طرف بابا: سالها پیش  زن و مردی در شب ازدواج خود قرار میگذارند فردای عروسی هرکس در خانه را زد آنها در را باز نکنند ابتدا پدر ومادر  مرد در زدند انها طبق توافقی که کردند در را باز نکردند بعد از آنها پدر و مادرزن در زدند آن دو به هم نگاه کردند و زن در حالی که چشمانش پر از اشک بود گفت نمی تواند آنها را پشت در نگهدارد مرد حرفی نزد و در را باز کرد   چند سال بعد آنها صاحب چهار پسر بودند تا اینکه پنجمین فرزند شان یک دختر بود مرد جشن بزرگی گرفت و قربانی های زیادی بین فقرا پخش کرد مردم علت را پرسیدند او گفت او کسی است که مرا پشت در نمی گذارد. منبع : اینترنت ...
10 بهمن 1391

الینا و برف زمستانی

یه سلام گرم به دختر شیرین عسلم تواین روزهای سرد زمستونی وای نمی دونی تو این روزهای برفی چه با تعجب همه جا رو نگاه میکردی وقتی از پنجره برفهارو بهت نشون میدادم به یه حالت جالبی میگفتی بف و میخندیدی برات خیلی جالب بود که خیابونو پشت بومها همه سفید شدن     بریم ادامه مطلب .. یه سلام گرم به دختر شیرین عسلم تواین روزهای سرد زمستونی وای نمی دونی تو این روزهای برفی چه با تعجب همه جا رو نگاه میکردی وقتی از پنجره برفهارو بهت نشون میدادم به یه حالت جالبی میگفتی بف و میخندیدی برات خیلی جالب بود که خیابونو پشت بومها همه سفید شدن   راستشو بخوای برای منم خیلی جالب و لذت بخش بود تماشای بارش برف از پشت پنجره و نوشیدن یک چای...
12 دی 1391