الینا عزیزمالینا عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره
سینا عزیزمسینا عزیزم، تا این لحظه: 9 سال و 4 روز سن داره

الـیـنـا مـلکه شـهرعـشق

استقلال طلبی

1391/12/13 21:33
545 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزییییییییز دل مامان و بابا

امروز مامان اومده با کلی عکس از شما دخمل ناز که نشون دهنده اینه  چقدر ماشاا... داری روز به روز مستقل میشی و سعی  و تلاش میکنی که به خودت و ما ثابت کنی دیگه داری بزرگ میشی ... آفرین دختر گلم وقتی میبینم سعی میکنی خودت قاشقتو دست بگیری و غذاتو بخوری وقتی آب میخوای استکان آب رو از دستم میگیری و خودت آب رومیخوری هر چند اوایل سریع استکان و شیب میکردی و زیاد میرفت تو گلوت و سرفه میکردی ولی باز هم اصرار داشتی که از عهده اش بر میای اما این دفعه با احتیاط بیشتر آفــــــرین

تازگی هام که سخت داری تلاش میکنی که لباساتو خودت تنت کنی اول از جوراب شروع کردی حالام که بدجوری گیر دادی به شلوارچنان جدی این کار و میکنی که حد نداره واگر هم یه جاییش گیر کنی بدجوری جیغ میکشی و من سریع میام کمکت

چیزی دیگه نمیگم خودت ببیناز خود راضی

 

هر جا بخوای میشینی این دفعه هم آشپزخونه رو انتخاب کردی 

و کم کم         

وقتی میبینی به نتیجه نمی رسی میخوای در یاری و دوباره شروع کنی که یه خورده سخته برات 

 حالا پروژه کفشه سخت داری تلاش میکنی که پات کنی ومیدونی یه خورده سخته ولی مصممی که از عهده این کار هم بر میای

 

فدای تو دختربا اراده ام برم

 

به صورت خیلی جالب پاتو میگیری و میبری داخل کفش

 

دیدی گفتم تو میتونی .. امیدوارم همیشه پیروز و سربلند باشی عزززززززیییزم 

                                          

 

قوربونه اون چشات بشم که داره برق میزنه از موفقیتت ..خودمم تعجب کردم همین که گفتم حالا بایست تا ازت عکس بگیرم سریع ایستادی و ژست هم گرفتیماچماچ

حالا اومدی سراغ دومین کفش که یه خورده به مشکل خوردیمتفکر

من فوق العاده تعجب کردم که خودت یه طورایی فهمیدی این شاید مال پای راستت باشه و

اونو در آوردی و اون یکی رو پات کردی وای نمی دونی چقدر متعجب شدم و همینطور نشستم کنارت و ازت عکس میگیرم تو هم همچنان مشغولی

  

 بهت افتخار میکنم عززیزم Flower

دیروز هم یه خورده مامانی رو هم عصبانی کردی وهم خندوندی آخه وقتی تو این شرایط قرار میگیرم سعی میکنم بیشتر بخندم تا تخلیه شم تعجب قهقهه

هیچی نمی گم فقط ببین

و خیلی آرام نشسته بودی و داشتی میل میکردی آخه یه طورایی جدیدا عاشق ترشیجات شدی

 قسمت بالا که فرش رو جمع کردم به خاطر همین کارت بود ...


همین که چشت به پیاز بیوفته سریع میشنی و این بلاها رو سرشون میاری 


 واییییی چند وقتیه مامانی رو بدجوری می ترسونی وقتی از خواب بیدار میشی خیلی آروم و بی صدا 

میای جایی که من هستم و همین که منو ببینی کافیه و بی تحرک منو تماشا میکنی در حال کاملا بی صدا اینجا از خواب بیدار شدی و من تو آشپزخونه بودم که یه هو اون گوشه چشم افتادو دلم ....


 

 کم کم دیگه بیدار میشی و میای پیشم خمیازه 

 اینجام خواب آلودی دارم آمادت میکنم بریم خونه مامان جون

هر وقت یه آهنگی میذارم سریع میدویی میای از صندلی بالا و شروع میکنی به نای نای کردن

قوبونه اون نگاه شیرینت برم بغل

 

خیلی اینجا رو دوست داری و حسابی بهت خوش میگذره 

 بوسسسسسس تا خاطرات شیرین بعدبغلماچ

 

  

 

خدایا همه فرشته های کوچک را در پناه خودت شاد و سالم نگهدار

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

بابا
13 اسفند 91 17:11
من به فدای دختر نازم که روز به روز بزرگتر و خانم تر میشه...هرلحظه و هرجا در پناه خدا...


منم از خدا میخوام سایه ات همیشه بالای سرمون باشه میبوسمت باباجون.
مامان آرتین (الهه)
13 اسفند 91 22:15
الهی من قلبون گل دخملمون برم وااای چقدر این وروجک ها بهم شبیه هستن آرتین هم دقیقا همین بلا رو سر پیاز میاره


خدانکنه عزیزم .آره واقعا همه شون شیرینن.
مامان روژِینا
13 اسفند 91 22:18
واااااااااااااااااااااااای چه پست قشنگی قربون اون کفش پوشیدنت عزیزم خیلی کیف کردم دست مامانی هم درد نکنه که اینقدر عکسای خوشگلی گرفتهههههههههههههههههههههه


ممنون عزیزم.آخه دوست دارم تلاشهای اولیه زندگیشو یه روزی ببینه .
اعظم
14 اسفند 91 12:09
کف بلند به افتخار مامانی با این همه عکس و دختری با این همه تلاش .واقعا هر دو خسته نباشید ما که لذت بردیم.دیدن بچه ها زمان یادگیری خیلی شیرینه .البته فقط دیدن


ممنون عزیزم ..حالا چرا فقط دیدن ؟
مامان مهبد كوچولو
14 اسفند 91 12:44
سلام عزيز خاله . قربون استقلال طلبيت كه وقتي مطلبت رو خوندم ديدم كه چقدر بچه هاي هم سن و سال شبيه به همن !!! مهبد هم درگيره همين استقلال طلبيه مخصوصا توي پوشيدن شال و كلاه و كاپشن و به قول خودش دن دانبه ، اگه گفتي دن دانبه چيه ؟؟؟
بيا توي وبلاگمون تا بهت بگيم يعني چي ؟
ببوس نازدونه دختر رو .


آره واقعا.چشم حتما..
مامان مارال
14 اسفند 91 16:39
سلام واقعا دختر بانمكي داري البته خيلي هم شيطون اينم يه عالمه بوس از طرف من به الينا جون


سلام ممنون عزیزم.مزگان جون شمایی؟
الهام مامان رامیلا
14 اسفند 91 17:50
ای جانمممممممممممممممممم به این دخمله
sara
15 اسفند 91 9:58
ماشالله به دخملی...ممنون سری به مازدین...راستی لبتاب شما شبیه لبتاب منه وهمیشه سارا میادپشتش شعرگوش یده ..بوس برای الیناخانوم


خواهش میکنم.
مریم (مامان نگین)
16 اسفند 91 11:54
ممنون که به ما سر زدی @};
تو هم دختر نازی داری...خدا واستون نگهش داره...همه عکسا یه طرف، اون پیازه یه طرف


ممنونم عزیزم .
خاله جون اصلی (فرزانه)
17 اسفند 91 11:20
سلام به عمو زنجیرباف خودم ایول به این وبلاگ قشنگت... خیلی بهتر شده
دست خواهرم درد نکنه...
حال میکنی با خواهر من ها الینا..
خوشحالم که روز به روز داری از خودت کارای جدید بروز میدی... ماشاءا...


سلام خاله جونی خودم.آره دیگه مامان خودمه میبوسمت خاله جون جونی
خاله اصلی( افسانه)
17 اسفند 91 21:53
الهی خوبونش برم. ببخشید که من وقت نمیکنم و دیر میام سر میزنم به وبلاگت
خییلی دوست دارم عزیزم


اشکالی نداره خاله جونی هفته ای یه بار هم بیای خوبه.منم خییییییلللی دوست دارم بوس.
سارا مامانی شیدا
23 اسفند 91 9:24
وای خوشگله ماشاالله چقدر شیطونی خدا به دادت برسه مامانی همیشه بخندی عزیزم


اینا هنوز یه چشمشه عزیز.
مامان آیسا
25 اسفند 91 19:08
ماشالله به دختر نازمون که هرروز خانومتر میشه


ممنون خاله جونی.