روزانه های شیرین 3
سلاممم به عسل خانوم خودم
عزیز دلم به خوبی داره با مامانش همکاری مکینه و اصلا جایی از خونه رو .... نکرده و هر وقت که احساس میکنه باید بره دستشویی سریع اعلام میکنه اوایل ظهر ها که دوساعتی میخوابیدی از خواب که بیدار میشدی اگه سریع نمی بردمت احتمالش بود اما جدیدا همین که از خواب بیدار میشی بهم سریع میگی بریم و از این بابت هم خیلی خوشحالم فقط مونده شبها که اونم مطمئنم با دخمل باهوشی مثل شما مشکلی نداریم
خب حالا میریم سراغ عکسهایی که تو این مدت داری و هر کدومش واسه خودش یه خاطره است
اینجا داشتیم میومدیم خونمون رفتیم داخل میوه فروشی و سبزی های تازه ای دیدم و هوس کردم خریدم همین که اومدیم خونه لباسامو در آوردم ولی شما طبق معمول رفتی سراغ اسباب بازیها و نمی خواستی لباساتو دریارم .. آخه دراین مورد هم خودت باید اجازه بدی خلاصه من سریع نشستم و سبزی ها رو پاک میکردم که سریع اومدی و گفتی سبی پاک کنم منم که قوربون صدقت رفتمممم
اینم سبزیهایی که دخمل پاک کرده به نحوه پاک کردنه منم دقت میکرد و اینطوری واسم پاک کرده
شبی که تولد امام رضا بود رفتیم حرم داخل یکی از صحن ها نشسته بودیم که این دختر خانوم ناز و آروم از جای مامانش که کنارمون بودن بلند شد و اومد اینجا نشست و محو تماشای گل دخملمون شده بود که ناگهان دخمل ما با صدای بلند گفت اٍ مامان کفشدوززززک من و باباجون هم شده بودیم بنده خدا یا متوجه نشد یا اهمیتی نداد وگرنه که ...
دخمل عزیزمون مثلا داره هویج میخوره و برنامه مورد علاقه اش عمو پورنگ رو نگاه میکنه
آرزو به دلم مونده یه جا آروم بشینی و یه چیزی رو بخوری
دخمل شیطون رفته تمام کتابهایی که باباجونش داخل یه کیفی مرتب کرده بوده و یه گوشه گذاشته بوده رو خالی کرده و نمایشگاه کتاب راه انداخته
بخاطرشما گل دخمل که زیاد به حبوبات علاقه ای نداری و اگر تو غذات باشه نمی خوری تمام غلات و حبوباتی (جو - لپه - لوبیا- نخود-ماش - عدس) که به چشم خورد رو داخل ظرفی ریختم و یه شبانه روز نم گذاشتم و بعد هم صبح تا ظهر با شعله خیلی ملایم و کمی آب پخته شد و میکسش کردم
و در آخر هم داخل ظرف ریختم و در فریزر تا هر وقت واست سوپ درست میکنم حدود دوقاشقی بهش اضافه کنم و شما هم خوشبختانه خوب میل میکنی
دخملم خونه عمه جونشه و فاطمه جون تمام عروسکاشو آورده تا با هر کدومی که دوست داشت بازی کنه و دخمل ما هم از این خرسه خوشش اومده بود
عزیز دلم آخه با ظرفای داخل فر چیکار داری...
مامانی نگاه کن الاکلنگه
گل دخملمون تمام حیوانات رو میشناسه و وقتی میاد اینجا اسم همشونو میگه و واسه خودش دست میزنه
جمعه شب با یکی از دوستای گلم مژگان جون خونوادگی رفتیم طرقبه و با پسر گلش محمدجون خوب بازی کردی. اینجام باغ پونه است که یه مکان خوب واسه شما که عاشق سورسوره و وسایل بازی هستی
ملوسکم میخواست بره جای وسایل بازی باباجون یه قسمتشو بست و شمام از اینجا یه طورایی نمی تونستی بیای بیرون
انگار در دلم حرفی دیگر باقی نمانده تا برایت بگویم
تنها یک جمله!
هنوزم دوستت دارم
و خواهم داشت