الینا عزیزمالینا عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره
سینا عزیزمسینا عزیزم، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

الـیـنـا مـلکه شـهرعـشق

سپری کردن روزهای سخت اما شیرین

1392/2/2 12:39
414 بازدید
اشتراک گذاری

سلاممممممممممممممم

سلام به دختر عزیزم

این روزها دخترم با رفتارهای منطقیش مامانشو بیشتر عاشق خودش کرده آخه اصلا یه همچین انتظاری ازت نداشتم

 نا گفته نمونه که شب قبل به همین نیت رفتیم حرم و دعام این بود که خدا بهمون کمک کنه و بیشتر به الینا تا بتونه این مرحله رو به راحتی پشت سر بگذاره و اذیت نشه و همین طور هم شد خدایا شکرت

92.01.30 جمعه شب :حرم امام رضا و الینا در حال عبادت 

قوربونت بشم که با این کارات همه محو تماشات شده بودن 

قبول باشه عزیزم 

عسل مامان 

 

92.01.31  صبح شنبه:   با استرس تمام  صبح زود بیدار شدم و به خاطر اینکه یه خورده آروم بشم اومدم  مطلب اقدام برای گرفتن از شیر آپ  کردم و رفتم سراغ یخچال و تو اون مدتی که خواب بودی هر چی به نظرم رسید که بیدار شدی  و بهت بدم رو گذاشتم روی اپن : شیر – عسل –میوه –خرما –کشمش(خیلی دوست داری )مربای آلبالو - شیشه شیرت رو هم که چند ماهی بود استفاده نمی کردی رو گذاشتم داخله ظرف تا 5 دقیقه ای بجوشه ضد عفونی بشه تا شاید تو شیشه شیرو عسل بخوری .

بعداز اون تصمیم گرفتم اول از ماژیک استفاده کنم تا ببینم عکس العملت چیه اگر نتیجه ای نداشت برم سراغ بازدارنده های دیگه

از خواب بیدار شدی و مامان رو مثل همیشه صدا زدی ... وای خدا

جانم عزیز مامان... سلام عسلم  صبح بخیر

اومدی بغلم با اون بالش کوچیکه و درخواستتو اعلام کردی و منم سریع بهت شیر و عسل پیشنهاد کردم  یه به به خوشمزه  توهم  گرفتی و به صورت ناباورانه رفتی نشستی و قورت قورت خوردی و منم چشام شده بود این تعجب

کلا شیشه رو تموم کردی و دوباره اومدی سراغم و خواستی که شییرت بدم و منم بهت گفتم اوف شده مامان نیگاه کن و تو هم اینطوری شدی تعجب

 

هم تعجب کردی هم خندت گرفته بود .لبخند

دیگه از همون موقع پذیرفتی و هر وقت یادت میره و شیر میخوای بهت میگم اوف شده تو هم تکرار میکنی و میگی اوت شده و یه لبخند کچولو میزنی و میری قوربونه دختر منطقیم بشم من

بعداز ظهر هم یه کوچولو بهونه گرفتی که آماده شدیم و اول رفتم واست یه چیپس آب معدنی گرفتم و بعد رفتیم بوستان نزدیک خونه کلا عاشق بیرونی همین که پرنده ...گل ..رو ببینی کلی انرژی میگری

خدا رو شکر خیلی سرت گرم شد و با اینکه عاشق چیپس هستی و من همیشه خیلی کم میذارم بخوری اصلا نمیومدی سراغش و همش میرفتی تو چمنا و میدوییدی این طرف و اوطرف و کلی خسته شدی و شب خیلی خوب خوابیدی البته نیمه شب دو نوبت بهت شیر دادم.

          

 92.02.01 صبح یکشنبه: از خواب که بیدار شدی بهم نگاه میکردی و چیزی نمی گفتی و بعد یه هو     یقه ام رو کشیدی و گفتی اوت شده

منم از قبل دوباره همون کار و کرده بودم (ماژیک) و بهت نشون  دادمو یه نگاه کوچولو کردی و یه نگاه به من و رفتی الهی فدات شم عزیزم

چند نوع واست خوردنی آورده بودم که یه کدومشو انتخاب کنی و بخوری که دیدم آیفون زنگ میخوره بله دیدم مامان جونه  خیلی خوشحال شدیم و مامان جون هم بخاطر از شیر گرفتنت خیلی نگران حالت بوده و اومده بود خونمون که دید نه بابا اینقدا هم عسلمون اذیت نیست خدا رو شکر

بعد از ظهر هم دوباره آماده شدیم و با مامان جون رفتیم پارک

چقدر خوشحال و شاد شدی دوباره و همش میخواستی سرسره بازی کنی و میگفتی سو سو قوربونه اون سو سو گفتنت عزیزم  

خدا رو شکر نزدیک خونه است و هروقت بخوای میبرمت عزیزم 

 شب هم که یه خورده کلافه بودی هم خیلی خسته و هم شیر میخواستی که بهت وقتی شیر دادم یه دل سیر خوردی و خوابیدی .

تصمیم دارم که ابتدا روزها رو  قطع کنم  که خوشبختانه باهاش کنار اومدی و شبها هم دو نوبت رو یک نوبت کنم و بعدشم کلا بای بای .

که  فقط عزیز دلم از اینکه  روزها شیر خوردنش کلا قطع شده  یه خورده بدخو شده که اونم طبیعیه بهرحال از یه چیزی که خیلی وابسته بودی دور شدی ولی به زودی تموم میشه این روزها و دختر گلم روزهای بهتری رو پیش رو داره انشاا...  

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مرجان مامان آران
2 اردیبهشت 92 19:16
قبول باشه عزيزمممممم
مارو هم دعا كنن
خوش باشي عسلللللل

ممنون خاله جون .
بابا
2 اردیبهشت 92 20:35
الینا همه نفس منه...دلم گرفت از اینکه میگفتی با بالش کوچیکه میومد شیر بخوره...ترک بعضی وابستگی های که هم برای مادر شیرینه و هم برای بچه حیاتیه...کمی سخته اما میدونم با مدیریت همسر عزیزم این مسئله بخوبی میگذره به امید روزهای روشنی که در پپیشه...ممنون


دل منم خیلی میسوخت اما چاره ای نبود.ممنونم .
اعظم
3 اردیبهشت 92 14:49
موفق باشی عزیزم در پروژه پیش رو ما هم از دور هواتو داریم


ممنون خاله جون.
khale nafise. asli
3 اردیبهشت 92 15:24
elahi khoda komaket kone bedoone bade betoony aroom bashi. albate aroomi midoonam


ممنون خاله جون .میبوسمت .
رز گل
3 اردیبهشت 92 20:39
سلام مامانی عزیز آپ کردم و منتظر حضور پر مهرتون هستم


سلام .چشم عزیزم .
✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
4 اردیبهشت 92 0:42
قبول باشه خاله جون.التماس دعا
ای جان قربونش برم چه جوری داره تو شیشه شیر عسل میخوره
خدا رو شکر تا اینجا پیش رفتید.
به زودی کلا یادش میره
خیلی ببوسش از طرف من و روشایی


ممنون خاله جونی .آره منم خیلی خوشحال میشم وقتی اینطوری میخوره .آره خدارو شکر.شما هم روشای عزیزرو ببوس.
مامان ستیانفس
4 اردیبهشت 92 10:13
سلام
زیارت قبول الیناجون
مامانی کارخوبی کردی که سعی میکنی آروم از وابستگیش کم کنی
ممنون که به وبلاگ ما سر زدین،منم شمارو لینک کردم


سلام.آره خداروشکر روزا رو خوب فراموش کرده اما شبها هنوز میخوره .خواهش میکنم .ممنون .
مامان مهبد كوچولو
4 اردیبهشت 92 10:51
سلام عزيزم . خيلي روزهاي سختيه ولي خيلي كار خوبي كردي كه توي بهار اين كار رو كردي . آقا مهبد ماهم كه ديگه كلا ً قطع وابستگي كرد ، ولي يه خورده بد خلقي ميكنه و جيغ جيغو شده . ايشالله كه هميشه و در همه حال موفق و مويد باشيد .


سلام.آره بهترین موقعه واسه این کار.الینا هم یه خورده بدخلق شده.ممنون عزیزم .
مامان آرتین (الهه)
4 اردیبهشت 92 11:43
به به مامانی میبینم که موفق شدی
الینا جون اشکال نداره عزیزم در عوض غذا میخوری و قوی میشی


نه بابا هنوز مونده تا موفقیت.شب که میرسه بد خلقیاش بیشتر میشه و مجبورم شبها رو فعلابدم .آره واقعا.
...مــــامـــــان آتیــــن ...
4 اردیبهشت 92 12:54
ای جونم چ نمازی میخوووونه

از شیر گرفتنشم مبارک


ممنون عزیزم.ولی هنوز کامل نگرفتم .
گیلدا
5 اردیبهشت 92 11:54
سلام عزیزم.به به چه الینای نازی.به نظرم تو غذاهاش از جونه گندم پودر شده استفاده کن.میگن خیلی برای پوست و مو خوبه.

از شیر گرفتن دخترها خیلی راحتتر از پسرهاست.انشااله همیشه شاد و سلامت باشید


سلام.ممنون از راهنمایتون حتما.جدی فکر نمی کنم بلاخره یه نوع وابستگیه که همه بچه ها دارن !!


سجاد
6 اردیبهشت 92 14:23
مهسا مامان نورا
14 اردیبهشت 92 14:48
الینای ناز قبول باشه خاله عبادتت خوشحالم ازاینکه لینکتون کردم به ما هم سر بزنید دوست خوبم.یه دنیا بووووس

ممنون خاله جونی .چشم حتما .ممنون.