كودكي هاي مامان
كودكي هايم شيرين و دلچسب بود
كودكي هايم بازي بود با عروسكهاي زيبا و دوست داشتني
كودكي هايم تاب خوردن و به اوج آسمان رفتن و قهقه هاي بلند بود
ادامه مطلب
كودكي هايم شيرين و دلچسب بود
كودكي هايم بازي بود با عروسكهاي زيبا و دوست داشتني
كودكي هايم تاب خوردن و به اوج آسمان رفتن و قهقه هاي بلند بود
اي كاش هميشه كودك ميمانديم
يا حداقل مانند كودكان فارغ از اين هياهو
كودكانه زندگي ميكرديم كودكانه ميخنديديم و كودكانه ميبخشيديم
اما حيف و صد حيف كه ...
كودكي هايم همه تبديل شد به يك خاطره خاطره اي دور
كودكي هايم گذشت شيرين اما خيلي زودگذر
و تو دخترم لذت ببر
لذت ببر از اين روزهاي شيرين تر از عسل
لذت ببر كه اين روزها فقط مال همين روزهاست و ديگر برنمي گردد
و مال تو
و حالا كه سالها از آن روزهاي شيرين ميگذرد كودكي هاي تو را كه ميبينم
شاد و خوشحال ميشوم
خدا را شاكرم براي اين لطف بزرگي كه برمن داشته ... مادر شدم
که روزهاي شيرين كودكي ات را نظاره كنم
تاروزهاي شيرين كودكيم برايم تداعي شود ....
دختر عزيزم
عكسهاي كودكيمو برات ميذارم تا ببيني مامان هم يه روزي مانند تو كودكي شاد بوده
اينجا مامان جون ميگه خيلي تاب خوردن رو دوست داشتم و محكم دستامو ميگرفتم و
ميخواستم كه مامان تابم بده منم كلي ذوق ميكردم.
حدوداً يك و نيم ساله ام در پارك ملت اواسط سال 62
كنارم دايي جون مرتضي ست
تيپ پسرونه رو داشته باش
اينم همون عروسكيه كه خيلي دوسش داشتم تا خاله جون افسانه داشتيمش
يادش بخير
اينم كودكي هاي مامان .