روزهای شیرین بهاری 2
سلام به دوستای گلمون و دختر نازنینم
روزهای شیرین بهاریمون همچنان میان و میرن و ما تا حالا رو میتونم به جرات بگم به خوبی استفاده کردیم خداروشکر خیلی عالی بود و تا تونستیم نهایت استفاده رو کردیم
19 اردیبهشت هم اومد و رفت و مامانی یک سال بزرگتر شد امیدوارم و از خدا میخوام که یکسال ازت دور نشده باشم آخه بعضی از مامانا همین که سنشون به مرور میره بالا فاصله شون با بچه ها شون بیشتر بیشتر میشه
و جای محبت و درک با توقع و ... عوض میشه (البته میگمابعضیاشون اکثرا همونین که بایدباشن)
ومن میخوام تا آخر همونی باشم که تو از یک مادر انتظار داری همیشه بهت نزدیک و نزدیک تر بشم (ارتباط دل و قلب) و حرفای دلت رو فقط فقط برای خودم بیاری منم تمام سعیمو میکنم که رابطمون فراتر از مادر و دختری باشه و مثل دوتادوست باشیم باهم گلممممممم
آمین
شب تولدم بابا جون ازم پیشنهاد یه جایی واسه شام رو خواست منم جایی رو که دوران مجردی و نامزدی خاطرات شیرینی ازش داشتم رو پیشنهاد دادم
تو مسیر خیلی عالی بود خوش گذشت بابایی آهنگای مورد علاقه اش رو گذاشته بود و لب خونی میکرد کلی خنده دار بود میگفت امشب شب توا این آهنگارو من واست میخونم
وای همین که رسیدیم (پیتزا پونک)بر خلاف تصورم خیلی شلوغ و هر کی هرکی شده بود اصلا خوشم نیومد و زیاد خوش نگذشت الینا هم تا تونست حرص داد
وقتی نوشابه میبینه از خود بیخود میشه بچه
بعد از شام اومدیم میدون فردوسی خیلی هوا دلچسب بود چند تاعکس یادگاری گرفتیم
دخمل شیرین مثلا داره مثل من ژست میگیره با اون آبنیات تو دهنش
بخاطریکه شب زیاد خوش نگذشت صبح بعد از صبحونه و یه خورده کارای خونه رفتیم شاندیز ... عالی بود و تلافی شب گذشته رو درآوردیم
سر راه شاندیز هایپر مارکت پدیده که تازه افتتاح شده و تا حالانرفته بودیم رو رفتیم خیلی نسبت به پروما و هایپر پرسون عالی بود بزرگ خوشم اومد
اینجام شما دیدی این دختر خانوم نشسته داره تماشا میکنه شمام نشستی و بی ذوق تماشا کردی انشاا... بزرگتر شدی دوست دارم واست بگیرم و خوب سرگرم شی باهاشون
راستی یه جلد دیگه از کتابی رو که دوست داری رو ازهمینجا واست گرفتیم عکسشو بعدا میذارم .
به امید روزهای خوب پیش رو
برای هممون