روزهای شیرین بهاری
سلام به دختر نازم و دوستای دوست داشتنیمون
روزهای بهاری برای من ازبهترین روزهاست به باباجون میگم این فصل فصل منه و کلی با روزاش انرژی مثبت میگیرم من عاشق بهارم آخه متولد بهارمو خیلی بارون و سرسبزی رو دوست دارمو همیشه حسرت زندگی در حوالی شمال کشور رو دارم نمی دونم شاید یه روزی قسمت شد
خلاصه که دارم از تک تک این روزها نهایت لذت و استفاده رو میبریم با دخملیمون البته. هر روز دیگه برنامه پارک رفتنش ردیف شده و دیگه خوشحال سرحال در انتظار رسیدن روز بعد میمونه که دوباره بره پارک و باباجونش بندازش تو استخر توپو کلی ذوق کنه
یه عکسایی هم از ملوسم میذارم تا به یادگار بمونه
منتظر اومدن خاله جونیها از سفر
بالاخره رفتیم آتلیه تا یه عکس خونوادگی که یه مدتیه قرار بود بریم رو بگیریم. حیفم اومد از دخملی عکس نگیریم .. کلی ماجراداشت این عکس گرفتنت
عکاس از شدت کارای شیرینت مونده بود...کلی خندیدیم از ژست گرفتنایه یهوییت خیلی خوششون اومده بود ازت
اینجا باباجونم از این ژستات عکس گرفت که خیلی حیفم اومد آخه از نمای دور که باباجون گرفته جالب تر شده
بابت این عکس هم کلی خندیدیم جدیداً خیلی عاشق سیب شدی و هر جا که میرفتیم میگفتی سیب میخوام ... اینجام همین که تو سفره هفت سین سیب رو دیدی سریع برداشتی و خوشحال گفتی مامان سیب ... میخواستی گازش بزنی که به داد سیب بیچاره رسیدیمو بهت قول چندتا سیب تو خونه رو دادم تا راضی شدی و بهت گفتم نمیشه اینو بخوری عزیزم
حالا هر وقت این عکس رو میبینیم کلی خاطره شیرین داریم ازش
فایلای عکسها رو فراموش کردیم بگیریم دیگه از روی شاسی عکس گرفتم تا فایلای اصلی به دستمون برسه
و اینم از عکس خونوادگیمون که بالاخره دخملی اجازه داد
\