روزانه های شیرین 8
سلام به دوستای گلمون
وسلام به عسلک خودم
اینروزا هم که دیگه الینا جونیمون بدجور عاشق عروسکاش شده و خوشبختانه با این که دیر شروع کردی ولی جای بسی شکره این ارتباط برقرار کردن
آخه یه طورایی توپ و وسایلای خونه جذبت کرده بود ولی این اواخر دیگه با ساراجونو پیشی جونو بقیه عروسکات دوست شدی و همیشه هم میخوای که هر کاری میکنی تورو ببینن و میاریشون کنار خودت
اینجا هم نهارتو خوردی و میخواستی بخوابی که پیشی جون رو هم آوردی
دیدی دارم ازت عکس میگیرم پشتتو کردی
منم که از رو نرفتمو اومدم اینور
باز یه شیوه جدید الینایی
درست دوسه روزه که الینا خانوم هوس کرده رو میز بخوابه
تازه اینجا عسلک خودشو تحویل گرفته و حوله رو رفته برداشته انداخته تا گرم و نرمم باشه
یه کتاب دیگه هدیه باباجون واسه تشویق الیناجونی به غذاخوردن
خیلی علاقه نشون دادی واسه این کتاب چون کتاب خوشمزه ای بود ولی بعد از سه روز به سرنوشت کتابای دیگه گرفتار شد
الیناجونه عاشق ژله
نوش جونت گلممممممممممم
عسلک یه هو نمی دونم چی شد بخارش زد بالا و لباسارو در آورد و بعد نشست به گیتار زدن
این کیف رو هم از اضافه نخ ها بافتم
می خواستیم بریم بیرون گفتم چی بذاریم تو کیفت دیگه رفتی و هر چی دلت خواست رو آوردی
تازه پیشی جون رو هم با اصرار میخواستی بذاری داخل که بهت گفتم نیگاه بزرگه نمی شه بره داخل که قبول کردی