نقل مکان
سلام به دختر شیرین زبونم
از اینکه خیلی دیر اومدم سراغ وبت شرمنده آخه خیلی کار داشتم چون داریم خونمونو عوض میکنیم و میریم یه خونه قشنگ و بزرگ آخه اینجا خیلی نقلی و بودو شما دخمل عزیز هم مهمون اتاق ما بودی اما دیگه قراره خانومی مستقل بشه و اتاق قشنگی داشته باشه با خاله جونی ها واسه اتاقت نقشه ها کشیدیم....
خلاصه عزیزم به فکرت بودم حتی از شیرین کاریهات هم عکس گرفتم واسه روزی که فرصت کردم بیامو وبتو با عکسای قشنگ به روز کنم
اینجا یه روز جمعه هفته های قبله که با مامان جون و خاله جونی ها رفته بودیم تفریح همش دوست داشتی راه بری و بازی کنی
عجب شوتی هم میکردی توپتو
اینجام که دیگه دخمل مهربونم بدجوری دوست داره کمک کنه به مامانش نمی دونی از این کارات چقدر مامان رو میخندونی آخه رفته بودی یه دستمال برداشته بودی و داشتی باهاش گردگیری میکردی
اول از شیشه گنجه شروع کردی
بعد میز تلویزیون
به دیوار و فرش هم بدجوری کلیک کرده بودی ... قوبونت بشم .
بعدشم رفتی لباس باباجون رو از تو سطل لباسهای کثیف برداشتی و...
در ماشین لباسشویی رو یکمی باز گذاشته بودم تا یکمی هوا بخوره شما هم از فرصت استفاده کردی سریع رفتی لباس آوردی تا بشوری قوبونه دخمله خونه دارم بشم ..
پرده خونه جدید رو دوخته بودم که دیگه میخواستم جمع کنم شما دوییدی و اومدی نقل وسط شدی که منم از فرصت استفاده کردم
فکر کن از این وسط نمی خواستی بلند شی و گرم تماشای برنامه کودک شدی وقتی میگم عسلی واسه همین کارات میگم دیگه عسلم .....