یه پیشرفت و تدارکات تولد
سلام خانوم خانوما
سلام به دخملی که یه سال از زمینی شدنش میگذره ..عزیز من دیگه خانومی شده واسه خودش دیگه کم کم میخواد خودش غذاشو بخوره هر وقت میخوام بهت غذا بدم حتما باید یه قاشق هم به دستت بدم قوبون اون استقلال طلبیت بشم عسلم . تازه داره دخملم اراده میکنه خودش بره خونه بابا بزرگش میگین نه
ببینید....
کافیه فقط یه لحظه پیشت نباشم ...یه چند روزیه به خاطر اینکه دخمل ناز دیگه به راه رفتنش مسلط بشه کفش صوتیاتو پات میکنم بعد تو پیلوت میذارم که راه بری کلی خوشحالیو ذوق میکنی دیروز همین که رفتم یه سر تو خونه و اومدم دیدم به به خانومی رفته از پله ها بالا یه لحظه ترسیدم ولی دیگه رفته بودی معلومه فرشته هام مراقبت بودن چیزی نگفتم که بترسی فقط سعی کردم مراقبت باشم وقتی دقت کردم دیدم دخملم شجاعتر از این حرفاست و میخواد بره خونه بابا بزرگش دیگه ...(( ماشاا... رو حتما گفتید دیگه )) اینم از پیشرفت دخملم چند روز قبل از یکسالگی که خیلی دلچسب بود.
حالا میریم سراغ تدارک تولد الیناجون
دوست داشتم یه دامن توتوری واسه دخملم درست کنم دیروز رفتم و یه سری وسایل تولد و دو رنگ تور واسه دامن خرید کردم
این از وسایل که میخوام یه تزیین مختصری داشته باشه
در حال تهیه دامن
و اینم دامن توتوری
وقتی میخواستم تنت کنم ازش میترسیدی عقب عقب میرفتی و کلی مامانی رو خندوندی ..تن عروسکت کردم خوشت اومد و خواستی تنت کنم وای نمی دونی چقدر با نمک شدی با بابا جون کلی خندیدیم ..عسلی عسل .
بای تا روز تولدت .....