اصرار به ایستادن
سلام فرشته نازنینم
از دست تو دخملی من چیکار کنمکه اینقدر اصرار به انجام کارهای جلو تر از سنت داری قشنگ مامان آخه موقعی که 4و 5 ماهه بودی و باید می خوابیدی اصرار داشتی که بلندشی بشینی چنان گردنتو از روی بالش بلند می کردی و نگه می داشتی می گفتم یه وقت گردنت کاری نشه و بغلم میکردمت زنگ زدم و از دکترت سوال کردم که اینطوری میکنی و اصرار داری بلند شی بشینی دکترت گفت نه اصلا نشینه خیلی زوده 6 ماه به بعد باید بشینه اما مگه دخمل ما صبر داره حالام که دیگه خوشحالی و میشینی باز یه چند وقتیه هوس کردی وایسی آخه جای من بودی با این دخمل خانوم چیکار می کردی چنان دستو میگیری به میز و بلند میشی اینگاری خیلی کارت درسته عجول خانوم ؟؟
قوبونه این قد و قوارت برم عسل خانوم ...
حالاوقتی هم که دستت به کامپیوتر میرسه نمی دونی چطوری داغونش کنی از بس که محکم می کوبی به صفحه کلید بیچاره قفل می کنه و اجازه هم نمی دی که مامانی کمک کنه و کامپیوترو نجات بده
ولی خودمونیم ها ماشاا... یه چند وقتی هست که فرنی هاتو تا ته می خوری قبلا کمتر می خوردی و این مامانی رو خیلی خوشحال می کنه که حداقل اگه اینقدر قراره شیطونی کنی باید غذا تو خوب وکامل بخوری خانوم طلا ..
راستی قرار بود با باباجون دوتایی خاطراتتو ثبت کنیم اما فعلا نقش نظردادن رو داره و چند وقتیه ننوشته برات این دفعه دیگه نوبت باباجونه ببینیم چیکار می کنه