عکسهایی شیرین تر از عسل 2
سلام به عزیزمون
دختر قشنگم نمی دانی که چقدر عاشقانه کارهای روزانه ات رو در تصویری کوچک تبدیل به خاطره میکنم و چقدر عاشقانه تر مینویسم
برای تویی که روزی عاشقانه ها را درگوشه قلبت جای دهی
روز به روز داری روزانه هامونو شیرین تر میکنی با شیرین زبونیها و دلبری هات
خدارو شکر میکنم از اینکه یه دختر نازو دوست داشتنی رو بهمون هدیه داده به قول باباجون اگه دختر نداشتیم شاید اینقدر روزهامون لذت بخش نبود و این حضور دختره که باعث میشه جو خونه آرامش و لطافت خاصه خودشو داشته باشه
بله عزیز دلم از اینکه یه دختر نازی مثل شما رو داریم خیلی خیلی خوشحالیم و از بودنت روز به روز لذت میبریم
روز شنبه هم که روز دختر بود و ما سعی کردیم از خودت نظر بپرسیم که دوست داری امروز کجا بری و چیکار کنی و یام چی میخوای و این بود جوابهایی که میدادی
بریم بیرون .... سوسوره ....تاب تاب ... الاکلنگ... چیپس بخریم بخوریم
و من و باباجون هم که دیگه چشم گویان خواستیم که آرزوهای کوچیکتو برات برآورده کنیم تو این روز قشنگ
باباجون به خاطر شخص شما زودتر اومد خونه و یه استراحتی کرد و آماده شدیم ولی شما نمی دونم چرا اینقدر عجله داشتی که اصلا نمی ذاشتی لباساتو دریارم و لباس بپوشم باباجون هم سریع روی همون لباسای خونه تنت کرد موهاتم هرکار کردم نداشتی خلاصه شلخته زدی بیرون باباجون هم ازت طرفداری کردو گفت نمی خواد که بره عروسی ولش کن بذار راحت باشه ...
خلاصه دیگه واسه خوش گذشتن به فرشته مون رفتیم پارک
اول رفتیم سوپر نزدیک خونه و هر چی که دوست داشتی رو اجازه دادیم که خودت برداری
که مثل همیشه این چیزایه که شما نباید بخوری ولی دیگه چاره ایی نیست
اینجام که دیگه پارک و محلیه که الینا خانوم به هیچ عنوان ازش خسته نمی شه
اول که رفتیم شلوغ بود و یه خورده هوا روشن الان حدود یه ساعتی هست که شما داری بازی میکنی و از این سورسوره به اون سورسوره و ازون تاب به اون الاکلنگو ....
دیگه کم کم خلوت شدو شما بودی این زمین پر از وسایل که یه طورایی شده بودی مالکشون و خوشحال میدوییدی و هر چی دلت میخواست و تند تند میرفتی سراغش و به قولی کسی دیگه مزاحمت نبود و از این بابت مشخص بود چقدر خوشحالی
منو باباجون هم نشسته بودیم و یه دل سیر با هم صحبت های خوب خوب کردیم و خلاصه شب خیلی خوبی برای هممون بود
دیگه حدود دو سه ساعتی بود که شما بازی میکردی ولی اینگاری اصلا خسته نمی شدی و دیگه با کلی اصرار برگشتیم مشخص بود خسته ای ولی دلت راضی نمی شد از اونجا دل بکنی
تو راه برگشتمون از اینجا خیلی خوشم اومد
همین که رسیدیم خونه از خستگی نمی دونستی غذا بخوری یا شیرعسلتو یه خورده غذا دادم بهت و سریع شیرعسل رو گرفتی و یهو دیدیم به خواب ناز رفتی
امیدوارم بهت این روز قشنگ خیلی خوش گذشته باشه فرشته ناز
پنج شنبه هفته پیش جشن عروسی دختر داییم بود واسه بردنت یه خورده دو دل بودم چون ماشاا... روز به روز داره به شیطنتهات اضافه میشه و منم یه خورده تو مجالس دوست ندارم حضور داشته باشی آخه چون حساسم روی کارهات دوست ندارم همش نهی ت کنم بچه هم که باید بچگی کنه پس بهترین گزینه اینه که یه جایی باشی که بهت بیشتر خوش بگذره به همین خاطر طی فکرهای مکرر به این نتیجه رسیدم که ببریمت خونه عمه جون شمسی و با دختر گلش فاطمه جون بازی کنی چون میدونستم هم خیلی خوب باهات بازی میکنه و هم اینکه عمه جون خیلی خوب بهت میرسه
که خدارو شکر هم همینطور بوده و کلی به همگی خوش گذشته آخه با عمه جون که بعدا صحبت میکردم کلی باعث شادیشون شدی و خندوندیشون همش میرفتی یه ظرفی میاوردی و به عمه جون میگفتی شما بزن تا ما نای نای کنیم و همه رو مثل اینکه اون شب به رقص کرده بودی شیطونک خودم
خوشگل خانومم بی صبرانه آماده است که بره خونه عمه جونش
بازم مامان رو از شیرینکاریهات متحیر کردی
دیروز داشتم آشپزخونه رو مرتب میکردم که جنابعالی خیلی راحت رفتی در کابینت رو باز کردی و رنده رو برداشتی و یه ظرف هم از کابینت دیگه برداشتی و رفتی از تراس یه دونه پیاز هم برداشتی و خلاصه رفتی روبروی تلویزیون نشستی و خرت خرت به رنده کردن
منم که فقط داشتم نگاهت میکردم و
اومدم پیشت گفتم داری چیکار میکنی عسلم و شما هم با جدیت کامل گفتی انده میکنم
اولش گقتم زیاد رنده نمی کنی و همینطوری واسه سرگرمی اینکارو میکنی ولی دیدم نه بابا مثل اینکه خیلی جدی گرفتی و کم کم داره به پیاز میرسه
کلی با خواهش و تمنا ازت گرفتم و ظرف رو شستمو پیاز رو هم پوست گرفتم و دادم بهت و واسم تا وسطای پیاز رنده کردی
دخترم دیگه واقعا داره به مامانش کمک میکنه اونم چه کمکایی
تا اینکه چشات یه خورده نسوخت دست بردار نبودی
قوربونه شیرین عسلم برممممم
دوست داشتنی ترین کسی هستی که تا بحال دیدم عزیزم