الینا عزیزمالینا عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره
سینا عزیزمسینا عزیزم، تا این لحظه: 9 سال و 5 روز سن داره

الـیـنـا مـلکه شـهرعـشق

سی ماهگیت مبارک عزیزم

روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی همتایت هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های به یادماندنی همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت، که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق ر...
23 بهمن 1392

این روزهای مــــا 3

سلام سلاممممم به همه دوستای گلم و سلام به دخمل شیرینم آخخخخخخخخخخ که چه روزهایی داشتیم گرم و سررررررددد پر مشغله گرم از اون جهت که واقعا دیکه داشتیم از همه چی ناامید میشدیم وسط زمستونی اینگار نه اینگارکه از برف و سردی خبری باشه به حدی که بین روز از شدت گرما بخاریهارو خاموش میکردم و دخملی همش میخواست لباساشو در یاره و بارکابی راه بره یه روز هم که واسه شادی دخملی رفتیم پارک و کلی خوشحال بودی و  سرسره بازی کردی هوا هم که  بهاری بود به قول مامان یکی از بچه های توی پارک موندیم خوشحال باشیم یا ناراحت از اینکه هوا خوبه و میتونیم بیایم بیرون و بچه ها یه دلی از عزا دریارن یام که ناراحت که مثلا وسط زمستونیم و خبری از سردی و...
17 بهمن 1392

این روزهای مــــا 2

سلاممممممممممممم به دوستای گلللل و سلام به دخمل ناززززززززززممم انشاا... که حال همه خوبه و روزهای خوبی رو پیش رو دارید ما هم خدارو شکرخوبیم و یه طورایی کم کم درگیر خونه تکونی  یه سری از دوستان تعجب کرده بودن که چقدر زود شروع کردم که یکیش اعظم جون بود  آخه گلم با وجود یه دخمل شیطون مثل الینا که مثل جوجه ها هر جا میرم میاد دنبالمو هر کار که میکنم سریع میخواد انجام بده و  گذشته از این بنده خیلی آرام و با خونسردی کامل کارام رو انجام میدم واین امر باعث میشه یه خورده وقت کم بیارم واسه همین باید کم کم از حالا شروع کرد سالای قبل از دو سه هفته مونده بود شروع میکردم تا لحظه سال تحویل اینور واونور میدوییدم آخرشم اونطور...
2 بهمن 1392

روزانه های شیرین 8

  سلام به دوستای گلمون وسلام به عسلک خودم  اینروزا هم که دیگه الینا جونیمون بدجور عاشق عروسکاش شده و خوشبختانه با این که دیر شروع کردی ولی جای بسی شکره این ارتباط برقرار کردن  آخه یه طورایی توپ و وسایلای خونه جذبت کرده بود ولی این اواخر دیگه با ساراجونو  پیشی جونو بقیه عروسکات دوست شدی و همیشه هم میخوای که هر کاری میکنی تورو ببینن و میاریشون کنار خودت  اینجا هم نهارتو خوردی و میخواستی بخوابی که پیشی جون رو هم آوردی     دیدی دارم ازت عکس میگیرم پشتتو کردی   منم که از رو نرفتمو اومدم اینور  باز یه شیوه جدید الینایی  درست دوسه روزه که ا...
15 دی 1392

دلایل بدغذایی کودکان و راهکارهای اصلاح آن

اگر کودکتان به شدت بدغذاست یا غذا نمی خورد، و همچنین با راهکارهای فوق، تغییری در او حاصل نشد، باید او را نزد متخصص کودک یا کارشناس تغذیه ببرید؛ پس از بررسی های لازم و رد احتمالات جسمی، در صورت نیاز، نزد روان شناس نیز ببرید.....ادامه مطب... تصور ذهنی ما درباره کودکان این است که همه آنها به طور ذاتی و طبیعی باید به غذا خوردن علاقه داشته باشند و زمانی که گرسنه شوند به راحتی سر سفره یا میز بنشینند تا غذایشان را بخورند اما حقیقت این است که برخی از کودکان برای این که به اندازه ای کافی غذا بخورند. نیاز به کمک والدین دارند. در واقع مشکل تغذیه و بدغذایی کودکان، مشکل شایع و نگران کننده ای برای والدین است. در این مقاله قصد داریم شما را از مهم تری...
7 دی 1392

حسسسسسس

سلام به دختر عزیزم که با اومدنش باعث شد حس مادرانه یا بهتر بگم حس عاشقانه یک مادر در من زنده بشه  نمی گم قبل از تو فرشته عزیز عشق کسی در دلم نبوده و یا کسی رو به شدت دوست نداشتم نه من قبل از تو فرشته نازنین عاشق خانواده ام و بعدشم عاشق همسرم بودم  اما این عشقی که میگم عشق به بچه ها بوده که اصلا نداشتمش یعنی اصلللللللللللللللللللللاً نا  وای خدایا نمی دونم چرا اینطوری بودم اصلا از بچه ها خوشم نمی یومد هیییییییییییییچ حسسسسی نسبت بهشون نداشتم اصلا نمی فهمیدمشون وقتی الان فکر میکنم باورم نمیشه که من یه همچین حسی داشتم چرا از این فرشته های ناز معصوم اینقدر فراری بودمو درکشون نمی کردم ..... نمی دونم ؟؟ وقتی ق...
5 دی 1392

روزانه های شیرین 7

سلام به دخترک شیرین زبونمون عسل خانوم این روزا دیگه اینقده شیرین زبون شده که حد نداره و همش باعث خنده و یا شایدم متعجب شدن من و بابایی میشه تعداشون خیلی زیاده و الان حضور ذهن ندارم واسه ثبتش ولی دوتا از شیرینی هاش بدجور دل من و بابایی رو برده  یکی اینکه یه چند وقت پیش باباجونی جلوی تلویزیون دراز کشیده بود به من که یه خورده فاصله داشتم گفت همون کنترل رو میدی منم به سمت بابایی رو زمین کشیدم و گفتم پیش شما دیدم که خیلی متعجب نگاهم کردی ولی متوجه نشدم که قراره چه اتفاقی بیوفته نگو خانوم این عمل رو ضبطش کرده چه جورم از اون روز هر وقت بهت میگم الینا جونی فلان چیز رو میدی بهم میری سریع میاری و از چند قدمی من خم میشی و میکشی به...
3 دی 1392

شب یلدا و عادات و رسوم ما ایرانیان

سلام دختر عزیزم  امروز 28 آذر و کمتر از سه روز دیگه به آغاز زمستان نمونده ما ایرانیان از اون قدیم قدیما شب آخر پاییز رو که فرداش شروع زمستانه رو دور هم جمع میشیم و کلی خوردنی های خوشمزه و میوه میخوریم سعی میکنیم شب به یاد موندی رو در کنار هم داشته باشیم تاریخچه اونشب رو از ویکی پدیا داشتم میخوندم که یه قسمتاییش جالب بود میذارم اینجا تا تو هم بهتر متوجه شی                         ایرانیان نزدیک به چند هزار سال است که شب یلدا آخرین شب پاییز را که درازترین و تاریکترین شب در طول سال است تا سپیده دم بیدار می‌مانند و در کنار یکدیگر خود را سرگرم می&...
28 آذر 1392