الینا عزیزمالینا عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره
سینا عزیزمسینا عزیزم، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه سن داره

الـیـنـا مـلکه شـهرعـشق

اندر احوالات دوسالگی

سلام به نازنین دخترم  هر چه فکر میکنم چه جمله ای رو در وصفت بکار ببرم باید اقرار کنم که قادر نیستم ...  به همان زبان ساده میگویم : با بودنت ما هم هستیم   با شادیت شاد هستیم     بازی رنگ انگشتی رو خیلی دوست داری    ولی بعد از اینکه یه خورده دلتو میزنه بازم سراغ آب بازیییییییییی این تنها بازیه که اصلا واست خسته کننده نیست       اینم اثر های پیکاسوی بابا مامانت   بازم الینا خانوم درخواست بیرون رفتنو کرده و ما هم به چشم  اینم ازهمون نوع راه رفتنهای دخملمون  راه رفتن به سبک قررررررررررر    اینجام که سری...
30 مرداد 1392

دوساله شدن فرشته ام

             چه روز زیبایی بود 90/05/24 زیباترین روز برای باباجون که برای اولین بار پدر شد   برای من که  برای اولین بار مادر شدم      برای پدر و مادرعزیزم که  برای اولین بار نوه دار شدن    برای برادرم و خواهرهای عزیزم که  برای اولین بار دایی و خاله میشدن    روز پر خاطره و شیرینی برای زندگیمون رقم خورد و ما امروز رو همگی با هم جشن خواهیم گرفت  برای اولین شیرینی زندگیمون                    &nb...
24 مرداد 1392

سفرنامه شمال

سلاممممممممممم به دوستای گلمون از اینکه این مدت بهمون سرزدید ممنون در اولین فرصت حتما میایم پیشتون و لطفتونو جبران میکنیم  سلام به دخمل شیرینم که این روزها از شیرین کاریهاش ما رو بدجوری داره به وجد میاره و میخندونه   حدودا دو هفته ای میشه وب دخملمو به روز نکردم اونم به خاطر مشکل adsl که هنوز هم حل نشده این دفعه هم با هوشمند اومدم سرعتش پایینه ولی دیگه نمیشه از خاطرات شیرین دخملم بگذرم اونم با سفری که یه چند روزی به بابلسر داشتیم . چند روزی بود که خیلی دلم هوای یه سفر کرده بود اونم به سرزمین طبیعت (شمال کشور) که باباجون یه روز با خبر خوش اومدو گفت چند روزی رو مرخصی داره و تصمیم به سفر خیلی خوشحال شدم  خیلی...
18 مرداد 1392

روزهای شیرین گرم تابستان

 سلامممم به دختر ملوسم روزهای گرم وطاقت فرسای تابستان خودشو دیگه داره نشون میده وای که من چقدر از این هوای گرم بی حال و بی حوصله میشم ولی یه چیزی هست که تو این  فصل من رو به وجد میاره و  اونم فصل توست فصل تولد تو مثل خودت گرم و پرشور عزیزیییییییییییززززز همینطور که تو پستهای قبلی اشاره کردم خیلی هندونه دوست داری و یکی از میوه های مورد علاقته باباجون یه شب که هندونه رو آورد با هم نایلونش گذاشت داخل آشپزخونه و گفت چند دقیقه بعد میادو عملیات شستن برش زدن و نایلون کشیدن و درآخر در یخچال گذاشتن رو انجام میده(کار شخص باباجونه)که شما بی صبرانه رفتی نایلون رو کشون کشون آوردی وسط اتاق منم که آماده باش این عکسارو گرفتم.... ...
11 تير 1392

22 ماه با تو عزیز

  سلام فرشته زمینی من دخترک ناز و ظریفم عشقم تمام هستی یم  عزیزکم وقتی اون چشمهای سیاه و چهره دلنشینت رو  نظاره میکنم خودمو  پیدا میکنم تو تکه ای از  وجودمی و خدا میدونه چقدر از وجودت خوشحالم و احساس آرامش میکنم این روزهای با تو بودن لذت و صفایی صد چندان داره                        دخترکم دیگه داره کم کم کلمات رو به جملات کوتاه ختم میکنه  خواسته هاشو هر چقدر کوچک اعلام میکنه و ما هم سر تعظیم عزیز دلمون اونقدر دوست داشتنی میشه وقتی صبح از خواب بیدار میشه  اکثرا وقتی خوابی میام سراغ نت و هنگامی که بیدار میش...
26 خرداد 1392

شیطنتهای دخمری

سلام به دوستان  سلام به عزیز دلمون دخمر شیرین و عسلمون که بعضی اوقات از دخمر بودنت شک میکنیم به خاطر شیطنتهات که مثل پسرا میمونی ... میگی نه عکسها رو ببین بعد به من حق میدی عزیز شیطونم  به نظرت عاقبت این خانوم جویای خودکار و دفتر که همرا ه با همونا خوابش میبره چی میشه     ریشه های قالی رو بخاطر اینکه مرتب باشه چسب زدم ولی حیف جدیدا الینا خانوم اینجا رو واسه خط و خطوط انتخاب کردن... پاک کردن منم دیگه فایده ای نداره  دیگه فکر میکنم دخمری تصمیم داره با مامانش راه بیاد و رفته دستمال برداشته و داره تمیز میکنه   نه بابا مثل این که تمیز بودنش وسوسه کرده و نتونسته با این...
8 خرداد 1392

تفریحات بهاری الینا

سلام به دختر عزیزم  سلام به تازگی روزهای بهاری  روزهای شرین اردیبهشت داره کم کم تموم میشه و یه ماه دیگه از بهار باقی نمونده و ما هم همین که  فرصت کنیم دختر عزیزمون رو میبریم پارکهای اطراف تا خوبه خوب از این روزها نهایت استفاده رو بکنه   ای عزیز تر از جان         اصلا نمی خواستی بشینی و دستت همش روی کمربند بود که باز کنی و بری برای خودت  آخه میخواستیم انرژیت رو فقط واسه بازی بذاری        تو اون سورسوره سمت چپی نشستی و نمیای پایین میخواستی بابا بیاد پیشت بعد بیای پایین  گفتم از دور هواتو داریم که کم کم مستقل بشی به با...
25 ارديبهشت 1392

روزهای شیرین کودکی

سلامممم به دخترک نازززززززمون   دخترمون دیگه ماشاا... خیلی خانوم شده دیگه سراغی از شیر نمی گیره و وقتی یادش میاد با خنده به من میگه می می بده ه ه ما هم چون  دخملمون خیلی ماهه زود به زود میبریمش پارک اینجا یک پارک دیگه ایه که نزدیک خونه است خیلی خوبه ولی ایرادش نسبت به پارک قبلی پله های سورسوره هاست که واست سخته بالا رفتنش . به صورت مارپیچه یه طورایی خطرناکه واست .پارک قبلی خیلی بهتره   اینجام شما تا چشت  افتاد به اینجا ذوق کنان دویدی جای وسایل های بازی       الینا و بابای مهربان     وایییییییییییی خدایا  همین که پله ببینی از خود بیخود میشییییی &...
14 ارديبهشت 1392