الینا عزیزمالینا عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره
سینا عزیزمسینا عزیزم، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

الـیـنـا مـلکه شـهرعـشق

علاقه های ارثی

سلامممم به دوستای گلمونو دختر نازمممممم یه روز داشتم آلبوم عکسامو  نگاه میکردم که یکی از عکسای دوران کودکیم نظرمو جلب کرد ... آره عزیزم یکی از علاقه های شدیدت اینه که کیف پول مامانی و بابایی رو که غافل شدن یه لحظه ازش به چنگ بیاری و هر چی که داخلشه رو به معنای تمام تار ومار کنیییییی که با دیدن این عکس فهمیدم که شما مقصر نیستی و یک علاقه ژنتیکیه  من 29 سال پیش در چنین روزی و شما در همین روزها  ...
17 ارديبهشت 1393

اردیبهشت = ماه من

سلاممممم  سلامممم به همه دوستای گلمون انشاا... که دلاتون بهاریه و اینروزا دارین لذت میبرین از هوای بارونی و پاک من که بدجور سرمستم آخه متولد اردی بهشت مو کلی دارم لذت میبرم هر لحظه که هوا ابری میشه و بارونی با یک لیوان چای در تراس کلی حال میکنم خواهرررررررررر به همسری گفتم تا جایی که امکان داره تو خونه نباشیم اینروزا و شده یه خیابون گردی آخه هوای پاک و تازه رو حیفه از دست داد ... همسری که صبحا میره ورزش پارک نزدیک خونه و کلی لذت میبره من باید خونه باشم چون الی عسل خوابه و نمیشه باهاش برممم  ولی در کل خیلی دوست داشتم صبح ها برم  یه دوری تو پارک بزنم و هوای پاک رو استنشاق کنم دیگه چه روزی شود اونروز ... ...
10 ارديبهشت 1393

روزهای شیرین بهاری

سلام به دختر نازم و دوستای دوست داشتنیمون  روزهای بهاری برای من ازبهترین روزهاست به باباجون میگم این فصل فصل منه و کلی با روزاش انرژی مثبت میگیرم من عاشق بهارم آخه متولد بهارمو خیلی بارون و سرسبزی رو دوست دارمو همیشه حسرت زندگی در حوالی شمال کشور رو دارم نمی دونم شاید یه روزی قسمت شد  خلاصه که دارم از تک تک این روزها نهایت لذت و استفاده رو میبریم با دخملیمون البته. هر روز دیگه برنامه پارک رفتنش ردیف شده و دیگه خوشحال سرحال در انتظار رسیدن روز بعد میمونه که دوباره بره پارک و باباجونش بندازش تو استخر توپو کلی ذوق کنه یه عکسایی هم از ملوسم میذارم تا به یادگار بمونه منتظر اومدن خاله جونیها از سفر  با...
16 فروردين 1393

عکسهای جامانده - هدیه ای شیرین از یک دوست خوب

سلام به دختر نازممم  و سلام به دوستانی همچون گــــــــــــل  دختر ناز و شیطونمون کنار لبش سمت راست وقتی چراغ و خاموش کردم گفتم بخوابیم شیطنطش گل کرد و تو تاریکی اینور اونور میدویید که خورد به تخت و کبود شد الهی بمیرم که میدونم خیلی دردت اومد ولی از اونجایی که عادت نداری زیاد گریه کنی و سریع تمومش میکنی احساس کردم محکم نخوردی ولی فرداش یه جای کبودی دیدم که خیلی دلم کباب شد مامانی رو ببخش عزیزم نباید زود چراغ رو خاموش میکردم نگاه  عاشقانه دختر عموها به هم  وقتی تایپ میکنم با دقت نگاه میکنی و دوست داری انجام بدی  اینم نمونه ای از تایپ الینایییییییییییی با ذوق و شوق دوبسته کارا...
28 بهمن 1392

این روزهای مــــا 2

سلاممممممممممممم به دوستای گلللل و سلام به دخمل ناززززززززززممم انشاا... که حال همه خوبه و روزهای خوبی رو پیش رو دارید ما هم خدارو شکرخوبیم و یه طورایی کم کم درگیر خونه تکونی  یه سری از دوستان تعجب کرده بودن که چقدر زود شروع کردم که یکیش اعظم جون بود  آخه گلم با وجود یه دخمل شیطون مثل الینا که مثل جوجه ها هر جا میرم میاد دنبالمو هر کار که میکنم سریع میخواد انجام بده و  گذشته از این بنده خیلی آرام و با خونسردی کامل کارام رو انجام میدم واین امر باعث میشه یه خورده وقت کم بیارم واسه همین باید کم کم از حالا شروع کرد سالای قبل از دو سه هفته مونده بود شروع میکردم تا لحظه سال تحویل اینور واونور میدوییدم آخرشم اونطور...
2 بهمن 1392

روزانه های شیرین 8

  سلام به دوستای گلمون وسلام به عسلک خودم  اینروزا هم که دیگه الینا جونیمون بدجور عاشق عروسکاش شده و خوشبختانه با این که دیر شروع کردی ولی جای بسی شکره این ارتباط برقرار کردن  آخه یه طورایی توپ و وسایلای خونه جذبت کرده بود ولی این اواخر دیگه با ساراجونو  پیشی جونو بقیه عروسکات دوست شدی و همیشه هم میخوای که هر کاری میکنی تورو ببینن و میاریشون کنار خودت  اینجا هم نهارتو خوردی و میخواستی بخوابی که پیشی جون رو هم آوردی     دیدی دارم ازت عکس میگیرم پشتتو کردی   منم که از رو نرفتمو اومدم اینور  باز یه شیوه جدید الینایی  درست دوسه روزه که ا...
15 دی 1392

روزانه های شیرین 7

سلام به دخترک شیرین زبونمون عسل خانوم این روزا دیگه اینقده شیرین زبون شده که حد نداره و همش باعث خنده و یا شایدم متعجب شدن من و بابایی میشه تعداشون خیلی زیاده و الان حضور ذهن ندارم واسه ثبتش ولی دوتا از شیرینی هاش بدجور دل من و بابایی رو برده  یکی اینکه یه چند وقت پیش باباجونی جلوی تلویزیون دراز کشیده بود به من که یه خورده فاصله داشتم گفت همون کنترل رو میدی منم به سمت بابایی رو زمین کشیدم و گفتم پیش شما دیدم که خیلی متعجب نگاهم کردی ولی متوجه نشدم که قراره چه اتفاقی بیوفته نگو خانوم این عمل رو ضبطش کرده چه جورم از اون روز هر وقت بهت میگم الینا جونی فلان چیز رو میدی بهم میری سریع میاری و از چند قدمی من خم میشی و میکشی به...
3 دی 1392

روزانه های شیرین 6

سلام به دوستای گلم  و سلام به عزیزان  دلم.  وای خواهر راستی راستی عیال بار شدیم دیگه باید از این به بعد دوتا سلام بدم یکی به دخمل نازم یکی هم به فندق کوچولو انشاا...هفته آینده قراره برم پیش دکتری که قبلا واسه الینا میرفتم خیلی خوب بود و ازش راضییم      حالا میریم سراغ روزانه های شیرین و پر پیمون این دفعه     عروسکاتو انداختم توی ماشین بشوره خیلی با تعجب نگاه میکردی و خوشت اومده بود رفتی هر چی اسباب بازی داشتی آوردی گفتی اینارو هم بشور   بریم ادامه مطلب لطفاً  دخملمون دیگه قدش داره رشید میشه و میتونه در باز کنه و بره بیرون وای وای  دیگه...
25 آذر 1392

محرک شادی

سلام به دوستای مهربونم از اینکه تو این مدت این اتفاق باعث ناراحتیتون شد شرمنده و از دلگرمیهاتون ممنون  دیگه صلاح ما هم همین بود که کوچولومون تا این مدت فقط پیشمون باشه فقط همینو میتونم بگم که با حضورش خیلی خوشحال بودم و در طول این مدت خاطره هایی خوب ازخودش واسمون به یادگار گذاشت    و سلام  به خانوم ملوس خودم که تو این مدت تنها امید به زود بازگشتنمون تو اون شرایط سخت فقط فقط الینای نازمون بود اگر تو نبودی بهاین زودیا مامان حالش خوب نمیشد اصلا حال عکس برداشتن تو اون روزای سخت رو نداشتم اگرم شیرین کاری میکردی فقط فقط میخواستم ببینم و لذتشو ببرم و در آغوشت میگرفتم و خدارو از بابت داشتنت شکر تا اینکه یه چندروز پ...
15 آذر 1392